ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

بازم بردمت آتلیه

ترانه گلم امروز 27 آذر ساعت 12:30 وقت آتلیه داشتیم. با هم رفتیم. متاسفانه بابایی ماموریت بود و نشد که عکس سه تایی بگیریم. ولی چند تا عکس تکی شما رو گرفتیم و دو تا هم با من عکس انداختی. همین امروز هم عکسارو انتخاب کردم و قراره که فردا تحویل بدن . باورم نمیشه که اینقدر زود تحویل میدن خیلی آتلیه خوبی بود. به پیشنهاد خاله سمیه( مامان پندار جون ) رفتیم آتلیه سها.........خیلی همه چیز روی نظم و ترتیب بود. خاله مریم خانم عکاسی بود که ازت عکس گرفت و خیلی مهربون بود.اگر بدونی اونقدر عکساتو دوست داشتم که آخرش 18 تا عکس انتخاب کردم........خیللللللللللی گرون شد ولی اشکال نداره عوضش کلی قشنگ بودن........اگر فردا حاضر شد میرم میگیرم و در اولین فرصت اسکن...
27 آذر 1391

یکم دپرسم

ترانه خانمم توی سفر کیش کالسکتو با خودمون برده بودیم و خیلی بدردمون خورد و کلی ازش استفاده کردیم . واقعا عالی بود. ولی دیشب که از هواپیما پیاده شدیم و منتظر بار شدیم دیدیم که کالسکت با بار نیومده. خیلی نگران شدیم و به مسئول ها اطلاع دادیم . اونا هم پیگیری کردن و گفتن از این موارد زیاد پیش میاد ولی نگران نباشید تا چند روز آینده میاد . بعدشم یک فرم پر کردیم که اگر گم شده بود و به دستمون نرسید خسارت دریافت کنیم. خیلی ناراحتم آخه کالسکت هم خیلی خوشگل و با امکانات زیاد بود و هم خیلی گرون........میترسم گم شده باشه و پیدا نشه و خسارت هم بهمون ندن............. خیلی دوستش  داشتم . از صبح که بیدار شدم جای خالیشو خیلی حس میکنم چون هر روز شم...
26 آذر 1391

رفتیم کیش

ترانه گلم. از هفته پیش که بابایی چهار روز ماموریت جنوب بود همش میگفت الان خیلی هوا خوبه و برای مسافرت جنوب بهترین جاست تا اینکه بالاخره سه شنبه 20 آذر تونستیم تور ثبت نام کنیم و  برای پنج شنبه تا شنبه هتل و بلیط رفت و برگشت رزرو کردیم. پنج شنبه عصر ساعت 3 پروازمون بود .ساعت حدود 6 رسیدیم هتل.....از پارسال که دوست داشتیم بریم کیش برای دعوت شما به این دنیا و نشده بود به دلم بود که اگر یک روزی تونستیم، بریم هتل مارینا پارک.....بالاخره هم موفق شدیم. خیلی هتل خوب و زیبایی بود و کنار دریا هم بود و به پارک ساحلی مرجان نزدیک بود. همون شب اول شما رو گذاشتیم توی کالسکه و دو سه ساعت رفتیم لب دریا و پارک بعدشم تو برگشت رفتیم توی کافی شاپ کنار هتل و...
26 آذر 1391

عکسهای ترانه از 4 ماهگی تا 4 ماه و 10 روزگی

  اینجا یا جدیت طبلتو گرفتی دستت و تکون میدی   چند تا عکس با بابایی قربونت برم که مو نداری ولی تل زدی   چند تا عکس با عروسکی که دوستش داری     اینجا توی تخت و پارکت هستی و همینجوری که چشماتو میمالوندی خوابت برده.آخه موقعی که خوابت میاد چشماتو میمالونی   دخملی توی کالسکش آخه توی خونه وقتی به کارام میخوام برسم تو رو توش میزارم و با خودم همه جای خونه میبرمت و کارامو میکنم   اینم تلی که با مامان جون برات درست کردیم   فدای تو که اینقدر پست...
19 آذر 1391

پایان دوری

روز هجران وشب فرقت یار آخر شد            زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد شب جمعه خیلی دیر وقت رسیدیم خونه. نمیدونی با چه ذوقی خوابیدم تو و مامانیت پیش من بودید همین دوستتون دارم بابایی
18 آذر 1391

ذوق بیش از اندازه من

دیروز جمعه برای ناهار قرار بود بریم خونه خاله عطیه اینا.( مهمونی دوره ای ما با دوستامون) صبح که بیدار شدیم شما رو حمام کردیم و لباس تنت کردیم. ( نمیدونم چرا بر خلاف همیشه که حمام کردنو دوست داشتی و میخندیدی توی وانت دیروز به محض اینکه گذاشتمت توی وان شروع کردی به گریه کردن و با التماس به من نگاه میکردی که نجاتت بدم و من حسابی دلم برات کباب شد و بخاطر همین تند تند شستمت و آوردمت بیرون تا ساکت شدی) بعدش اومدیم که خودمون آماده شیم. راستشو بخوای من توی دوران بارداریم تمام لباسهای قبل از بارداریمو جمع کرده بودم و هیچ امیدی به پوشیدن دوبارشون نداشتم. بعد از زایمان هم یکی دو تا مانتو خریده بودم ولی تمام این مدت شلوار بارداریمو میپوشیدم و نشده بو...
18 آذر 1391

بعد از سه هفته و اندی برگشتیم تهران خونه خودمون

ترانه گلم بیشتر از سه هفته بود که من و شما خونه مامان جون اینا بودیم . اولش بخاطر اینکه یک سری کار و خیاطی و خرید داشتم بعدش هم یک ماموریت چهار روزه بابایی داشت که دیگه ما موندگار شدیم خونه مامان جون. پنج شنبه ظهر بابایی اومد دنبالمون که برگردیم تهران. سحر ساعت 2 روز جمعه 17 آذر هم رسیدیم خونمون.
18 آذر 1391